عهد عتیق و نیز داستانهایش را از یک منظر میتوان ادبیات شمرد، اما نه ادبیات به معنای مرسوم آن که مد نظر منتقدان ادبی است.عهد عتیق و بهطور کلی کتب مقدس به سبب غایتی که در نظر دارند معیارهای ادبی را برنمیتابند و آنجا که نیت ارائه پیام و رهنمود دارند، گاه از منطق ادبیات عدول میکنند.با این حال قصص دینی دست کم به سبب قدمت خود، یکی از اصلیترین منابع تخیل ادبیاند، خواه آنها را باور داشته یا نداشته باشیم. همچنین بحث درباره تأثیرگذاریهای قصص عهد عتیق بر ادبیات جهان بسیار آسانتر از بحث درباره وجوه ادبی این منبع کهن است:چه این تأثیرگذاریها غیرمستقیم باشد(برای نمونه تأثیر ارتدوکسیسم بر آثار داستایفسکی، داستان ایوب بر کافکا، داستان شاه شائول بر مکبث شکسپیر، و...)و چه قصص کتاب مقدس به صورتی مستقیم در آثار ادبی بازآفرینی شده باشند(برخی آثار کازانتزاکیس، یوسف و برادران توماس مان، بهشت گمشده میلتون، کمدی الهی دانته و بهطور کلی عمده آثار ادبیات غرب از سدههای آغازین مسیحی تا سده هجده)بهگونهای که این دسته از آثار، بدون وجود کتاب مقدس هرگز زاده نمیشد یا دست کم حاصل کار تفاوتهای عمدهای با آنچه امروز در دست است، میداشت.
پرداختن به چگونگی تأثیرگذاریهای قصص کتاب مقدس- به ویژه عهد عتیق بر ادبیات غرب و جهان، خارج از وظایف این مقاله است، اما میتوان این نکته را مدعی شد که میان سرچشمهها و آبشخورهای گوناگون ادبیات، بیشک قصههای دینی بیشترین تأثیرگذاری را داشتهاند.
کوتاه کلام اینکه نه تنها ادبیات غرب که فرهنگ مغرب زمین را بدون شناخت کتاب مقدس و چگونگی تأثیرگذاری آن نمیتوان بازشناخت.در این میان یادآوری یک نکته به غایت مهم است و آن اینکه دامنه و شدت تأثیرگذاری کتاب مقدس بر ادبیات غرب فراتر از نمونههای مشابه آن در مشرق زمین، یعنی بازتاب و تأثیر متون مقدس مشرق زمین بر ادبیات جدید آن بوده است.غفلت از این نکته به غفلت خوانندگان و حتی نقادان ما از بررسی تأثیر کتاب مقدس بر ادبیات غرب و از چشم دور داشتن بسیاری اشارات تمثیلها، ارجاعات و مفاهیم ضمنی و نهفته در متون ادبی میانجامد.
اما علل نفوذ فزونتر کتاب مقدس در ادبیات غرب در قیاس با بازتاب به نسبت خردتر متون مقدس ما در ادبیات داستانی جدیدمان نکتهای درخور پرسش و تأمل است که در خلال این نوشته به آن باز خواهیم گشت.
نقش کم رقیب قصههای دینی بر تخیل ادبی مغرب زمین صرفا به قدمت آنها باز نمیگردد؛دلیل دیگر این نفوذ و تأثیر، جوهره، و هسته نهایی این قصههاست که به نوعی با جوهره ادبیات، فلسفه، اساطیر و تاریخ همسانی دارد.به عبارت دیگر کتاب مقدس و عهد عتیق گرچه ادبیات، تاریخ، فلسفه و اساطیر شمرده نمیشود، اما دارای وجوهی ادبی، تاریخی، فلسفی و اساطیری و بلکه آمیزهای از اینهاست.اما به گونهای که خواهیم دید ما در عهد عتیق با تاریخ، اسطوره، فلسفه و ادبیات صرف و محض سروکار نداریم.
به رغم آشکار بودن تأثیرگذاریهای داستانهای عهد عتیق بر ادبیات داستانی-و غیر داستانی-پژوشهای اولیه در باب چگونگی این قصص، بیدرنگ به دشواری برمیخورد.عهد عتیق اثری گیج کننده و حتی ناهماهنگ و یا بهتر بگوییم رنگارنگ است.
نخست آنکه کتاب مقدس بر خلاف آنچه نامش تداعی میکند، یک کتاب نیست، بلکه کتابخانهای شامل 73 کتاب(به باور کاتولیکها)است که در طول بیش از هزار سال نوشته شدهاند. واحد نبودن این اثر از نامش نیز پیداست.واژه مصطلح برای کتاب مقدس، واژه Bibel (برگرفته از یونانی)به معنای کتابها و اسم جمع ta bibla (کتاب)به شمار میرود.اما این واژه امروزه در زبانهای غربی صورت مفرد(the Bible-Die Bible...)به خود گرفته است که در عین حال The Scriptures (کتابها)و Holy Scripturs (نوشتههای مقدس)نیز نامیده میشود.
در نسختین تقسیمبندی، کتاب مقدس به دو مجموعه عهد عتیق (Old Testament)و عهد جدید(New Testament)تقسیم میشود.در اینجا واژه Testament همان معادل لاتین Testamentum است که به نوبه خود ترجمه واژه عبری عهد و پیمان به شمار میرود؛به معنای عهدی که خداوند در آغاز با موسی و قوم او بست و در عیسی مسیح به انجام رساند.
آنچه عهد عتیق خوانده میشود شامل 40 کتاب کوچک است که به عبری نوشته شده است و یهودیان و نیز مسیحیان آن را قبول دارند.البته کاتولیکها 6 کتاب دیگر را که به یونانی نوشته شده است جزو عهد عتیق میشمارند و آنها را«deuterocanonical» یا کتابهای بر حق متأخر( کتابهای قانونی ثانی)مینامند، یعنی کتابهایی که بعدها به canon (کتاب مقدس)یا«قانون ایمانی» افزوده شدند. 1
اما پروتستانها این 6 کتاب را apocryphal (جعلی)مینامند.از این رو عهد عتیق به یک اعتبار 40 و به اعتبار دیگر از 46 کتاب تشکیل یافته است.
عهد جدید نیز که همه مسیحیان بر آن توافق دارند شامل 27 کتاب است.به این ترتیب مجموعه کتاب مقدس را باید بنیان یافته از 73 یا 67 کتاب شمرد. 2
چشمپوشی ما از بحث درباره 27 بخش عهد جدید در نوشته حاضر چندان به سادگی بحث نمیانجامد، زیرا ناهماهنگیها و تنوعها بیشتر در عهد عتیق دیده میشود.ما نیز در این مقاله به بحث درباره عهد عتیق میپردازیم و درباره عهد جدید به اشارههایی تطبیقی بسنده میکنیم.
معتقدان به کتاب مقدس معمولا عهد عتیق را به سه بخش تقسیم میکنند:شریعت یا تورات(که آن را کتب پنجگانه یا اسفار خمسه نیز مینامند):کتب انبیا که خود به دو گروه انبیای پیشین (کتب تاریخی)و انبیای پسین تقسیم میشوند و نوشتهها.
اما کتاب مقدس یونانی به تقسیمبندی دقیقتری دست یافته است، به این ترتیب که عهد عتیق را به بخشهای ذیل تقسیم میکند:
-اسفار پنجگانه(شریعت)
-کتب تاریخی(انبیای پیشین)
-کتب انبیاء
-کتب حکمت
حتی از همین تقسیمبندی میتوان دریافت که در عهد عتیق متون متفاوتی یافت میشود که برخی به شریعت و قوانین مذهبی، برخی به تاریخ یهود، برخی به قصص انبیا و برخی دیگر به دغدغههای فلسفی عنایت بیشتری نشان دادهاند.گرچه بخش اعظم این آثار به زبان عبری-و بخش اندکی از آن به زبان آرامی-نوشته شده است، اما متونی که امروزه میخوانیم، از ترجمههای یونانی و لاتین-و حتی گاه سریانی و قبطی-این نسخهها فراهم شده است.اما در بخش دیگری از این نوشته به مسئله تنوع زبانی این مجموعه خواهیم گشت.
دیگر اینکه بسیاری از قصص عهد عتیق بیتأثیر از قصههای ملل خاور نزدیک مانند مصر، بابل، آشور و...نبودهاند، و سرانجام از یاد نبریم که قصص عهد عتیق در چندین دوره تاریخی نوشته یا بازنویسی شدهاند و طبیعتا قصص هر دوره با دوره دیگر متفاوتاند.از مهمترین این دورهها میتوان به دوره پیش از تبعید (بابل)، دوره تبعید، دوره سلطه پارسیان و دوره سلطه یونانیها اشاره کرد.
ناگفته پیداست که با چنین گستردگی و تنوعی، هر پژوهشی در باب قصههای عهد عتیق تنها حکم پیش درآمد را خواهد داشت.
دریافتیم که عهد عتیق را در نگرههای گوناگون میتوان به چند شیوه تقسیمبندی کرد، این تقسیمبندیها میتواند، دوره شناختی، ژانرشناختی(تفکیک براساس انواع ادبی به کار رفته در عهد عتیق مانند:اشعار، داستانها، قطعات حماسی، نیایشها و...) موضوع شناختی و...باشد.در این میان نگارنده براین گمان است که قصههای عهد عتیق نیز یکگونه نیستند و در آنها تنوع و گوناگونی به چشم میخورد.میکوشم گونهای تقسیمبندی کلی برین قصهها ارائه دهم و درباره ویژگیهای هرگونه در ذیل همان تقسیم بندیها سخن گویم.
اما پیش از ارائه این تقسیمبندی ذکر دو نکته ضروری مینماید نسخت اینکه نگارنده به خوبی از تفاوت میان قصه، داستان، حکایت و...و تعاریف و ویژگیهای هر کدام آگاه است، با این حال در این مقاله اصراری بر تفکیک این گونهها از یکدیگر نداشتهایم، زیرا قصههای عهد عتیق(و نیز عهد جدید)به معنای دقیق کلمه قصه یا داستان شمرده نمیشود و شاید بهتر بود از این نمونهها با عنوان داستانواره یا قصهواره نام برد.به هرحال هر آنجا که ما عنوان داستان یا قصه را به کار بردهایم، با تسامح و تساهل رفتار کرهایم.دیگر آنکه هر آنجا که از فلسفه و تاریخ و اسطوره در کتب مقدس سخن میگوییم، با فلسفه و تاریخ و اسطوره به معنای مرسومش سروکار نداریم و شاید اینجا نیز میبایست از تاریخواره، فلسفهواره، و تعابیری از این دست استفاده میکردیم تا خواننده را متوجه تفاوت و ویئه بودن نمونههای دینی این مقولات با اشکال غیردینی مباحث فلسفی و تاریخی و...کنیم.
پس از درنظر گرفتن ملاحظاتی که گفته آمد به نظر میرسد قصههای عهد عتیق را بتوان دست کم در پنج دسته طبقهبندی کرد.
قصههای عهد عتیق به مراتب بیش از قصههای عهد جدید و یا قرآن مجید، وجوهی اسطورهای دارد، حتی میتوان گفت حجم قصههای اسطورهای و اسطورهوارههای عهد عتیق بیش از دیگر داستانوارههای این مجموعه به شمار میرود، بهطوری که این مجموعه با داستانهای پیدایش و توفان بزرگ آغاز میشود که با دیگر اسطورههای پیدایش و توفان در سراسر دنیا همسانی دارد.پیداست که میتوان پنداشت تعدد داستانهای اساطیری در عهد عتیق و به ویژه در بخشهای قدیمیتر آن مانند سفر پیدایش، ممکن است به سبب قدمت دین یهود و تألیف بخشهای قدیمیتر عهد عتیق در دوره رواج بینش اساطیر بشر باشد.هرچند تعدد و غلظت وجوه اساطیری کتب عهد عتیق رابطه مستقیم با قدمت آنها دارد اما با این حال در پارهای متون متأخر عهد عتیق نیز کماکان رنگ و بوی اساطیری حفظ شده است و حتی میتوان نمونههای فراوانی از داستانوارههای مختلطی مانند داستانهای تاریخی- اسطورهای، فلسفی-اسطورهای و...را در این مجموعه بازیافت.به عبارت بهتر حتی آنجا که از داستانوارههای تاریخی یا فلسفی عهد عتیق سخن میگوییم با تلفیقی از داستان-اسطوره -تاریخ یا فلسفه و البته شریعت روبهروییم.
به نظر میرسد ذهن و اندیشه یهودی-دستکم در برههای خاص-بیش از جهانبینی مسیحی و اسلامی شیفته نمادگرایی، رمزگرایی و اسطورهگرایی بوده و شاید به همین سبب است که علمای یهود این را بر تابیدهاند که کتابهای مقدسشان آکنده از قصههایی باشدکه بدون یاری تفاسیر رمزگشا و رمزبین بیشتر به خرافات میمانند و به شدت شطحگونه و متناقضنما(پارادوکسیکال)اند.افزون بر تعدد قصههای اساطیری در عهد عتیق، مطالعهای درباره آیین قبالا(کابالا)، فرقههای یهودی گنوسی و نیز بررسی وجوه پیشا علمی تلمود، دلایلی دیگر بر رمزگرایی یهودیان باستان آشکار خواهند کرد.
ساختار رمزگرایانه قصص عهد عتیق گرچه از سوی منتقدان دین یهود حمل بر خرافهپرستی شده و گاه نزد برخی از یهودیان به تعصبهایی نیز انجامیده، اما از سوی دیگر، به ویژه در دوره معاصر ادبا، منتقدان، روانشناسان، اهل فلسفه، عارف مسلکان و... به آن توجه کردهاند.
امروزه صدها پژوهش و تأویل و تفسیر از سوی علمای علوم انسانی درباره داستانهای اسطورهای عهد عتیق، مانند داستان پیدایش زمین و انسان(در سفر پیدایش)، یونس و ماهی(کتاب یونس)، کشتی گرفتن یعقوب با فرشته(سفر پیدایش باب 32)، برج بابل(سفر پیدایش باب 11)، ایستادنخورشید(یوشع باب 10) و...نوشته شده است.
ظاهرا ساختار رمزی برخی قصههای عهد قدیم اگر چه در برخی موارد بدل به نقطه ضعف و مایه دردسر مؤمنان ارتدوکسی یهود شده، اما در نگاهی دیگر به ارزش این اثر افزوده است.
عهد عتیق یکی از کهنترین منابع بشری است که در آن به برخی رخدادهای تاریخی اشاره شده است.از اینرو در پژوهشهای تاریخ باستان، گاه بدین اثر استناد میشود.عهد عتیق بیان کننده تاریخ است اما نه تاریخ به معنای مرسوم آن یا به قول میرچا الیاده تاریخی که یک بار برای همیشه رخ میدهد و تکرار نمیشود، بلکه تاریخی تکرار شونده و دارای زمانی دوار به مانند زمان اسطورهای و نه زمانی خطی.همچنین همانگونه که نورتروپ فرای اشاره کرده، عدم پایبندی مستقیم کتاب مقدس به تاریخ، بدین دلیل است که آنچه تاریخ مینامیم، تاریخ دنیوی (Weltgeschichte)است، حال آنکه کتاب مقدس به تاریخ قدسی (Heilsgeschichte)توجه دارد و البته این تاریخ قدسی به جوهره اسطوره بیشتر نزدیک است.
بسیاری از قصههای عهد قدیم مانند داستان ابراهیم، سفر خروج، حکایت پادشاهان یهودیه و اسرائیل را میتوان گونهای تذکار تاریخی نامید.«یعنی این داستانها بیتردید هستهای از داستان واقعی در خود دارند، منتها علت مبنای تاریخی روایت موضوع دیگری است.» 3
البته چنین مینماید که در گذر از متون کهنتر به متون متأخر و به ویژه در متون پس از اسارت بابل، تطابق قصههای عهد قدیم با تاریخ واقعی، بیشتر مدنظر بوده است.برای نمونه در کتب اول پادشاهان، دوم پادشاهان، اول تواریخ و دوم تواریخ، شخصیتپردازی پادشاهان صرفا بر اساس میزان تعهد آنان به آیین یهوه صورت گرفته و حتی شکست یا پیروزیهای آنان پادافره یا پاداشی به سبب بیتعهدی یا تعهد ایشان به آیین یهوه پنداشته است.اما در کتاب استر که پس از آزادی از بابل نوشته شده، نویسندگان تا بدان پایه به اصول تاریخنگاری مقید بودهاند که«با وجود دورنمایه مذهبی داستان، حتی یک بار نیز نام خدا در این اثر نیامده است.» 4
بخشهایی از عهد قدیم را کتب حکمت نامیدهاند.اما مفهوم حکمت در کتاب مقدس لزوما تفکر فلسفی نیست.معمولا حکمت، تفسیر همان شریعت و قوانین مذهبی است بهگونهای که حقانیت شریعت و قانون به اثبات رسد و بر این اساس«حکیم کسی است که در طریقی پسندیده سلوک میکند، یعنی در طریقی که به تجربه معلوم شده طریقی درست است و سفیه کسی است که اندیشهای نو دارد و اندیشه او همواره مغالطهای کهنه از آب در میآید»از اینرو در عهد قدیم به برخی از حکایات برمیخوریم که به قصد تعلیم و اندرزگویی مکتوب شدهاند.
بخشهایی که در عهد عتیق قدیم به حکمت شهرهاند، در دوره سلطه یونانیان تألیف شدهاند و از معروفترین آنها کتاب جامعه، غزل غزلهای سلیمان، بن سیراخ و طوبیت را میتوان نام برد.در میان این متون، قصههایی(مانند طوبیت)یافت میشوند که هدفی ارشادی را دنبال میکنند.این قصهها گاه آدمی را به یاد حکایات (Fable)ازوپ، لافونتن و فدروس میاندازند.گرچه قصص تمثیلی عهد عتیق را نمیتوان Fable شمرد، اما وفور اشارات به حیواناتی چون مار، بره، گوساله، الاغ، گاو، اژدها، گرگ، روباه، شغال، سگ، اسب، پرندگان، لویاتان، بهیموت، ماهی...، و نقش استعاری گاه و بیگاه این حیوانات در قصص عهد عتیق همانندیهایی را با این نوع ادبی به ذهن متبادر میسازد.
البته این شیوه تعلیمی در مثلهای عیسی مسیح بسیار فزونتر به کار رفته است و به عبارت دیگر امثال و حکم شیوه غالب در عهد جدید شمرده میشود.به هرحال در این گونه ادبی، ضربالمثلها، هسته اصلی این نوع قصهگویی قرار میگیرد و به وفور از استعاره استفاده میشود.چنین مینماید که یهودیان در این حوزه از ضربالمثلهای دیگر ملل خاور نزدیک همچون مصریها، سامریها، بابلیها، پارسیان و...سود بردهاند.
به رغم ممنوعیت و کراهت اموری چون پیشگویی در شریعت یهود، عهد قدیم آکنده از داستانهایی با مضمون پیشگویی است.البته ناگفته نماید که این کاشفات و پیشگوییها اغلب از سوی انبیای بنیاسرائیلی صورت میگیرد و بر تفاوت پیشگویی انبیا و پیشگویی ساحران و افراد دیگر تأکید فراوان میشود.
در کتابهای مربوط به انبیا(برای نمونه عاموس باب 7 آیات 17 و 16؛اشعیا باب 2، آیه 4؛میکاه باب 4، آیه 3 و...)داستانهای پیشگویانه فراوانی یافت میشود.همچنین از دیگر نمونههای برجسته اینگونه داستانها میبایست به کتاب اول سموئیل، باب دهم، آیههای 5 و 6 اشاره کرد که در آن، سموئیل نبی برای شائول پیشگویی میکند.این پیشگوییها آدمی را به یاد غیبگویان معبد دلف در اساطیر یونان میاندازند.چهرههایی شبیه به کاساندرای یونانی درعهد عتیق فراواناند.اصولا در کتب عهد قدیم بنیاسرائیل، نبی را مترادف پیشگوی مذهبی میشمردند.
البته به ناچار باید اذعان کرد درخشانترین داستان مکاشفهای را نه در عهد عتیق که در عهد جدید و در بخش مکاشفه یوحنا میبایست سراغ جست، اثری که یادآور نوشتههای سوررئالیستی قرن اخیر است.اما بیشک بدون وامگیری از عهد عتیق مکاشفه یوحنا نیز به وجود نمیآمد؛به ویژه آنگاه که باب پنجم تا هفتم کتاب حزقیال نبی را بخوانیم و با مکاشفه یوحنا بسنجیم، بیاختیار از خود میپرسیم به راستی قصهگویی عهد جدید تا چه اندازه تحت تأثیر عهد قدیم بوده است؟
نکته جالب توجه در این میان آن است که بسیاری از این قصص وجوه نشانه شناختی بارزی دارند، از جمله بسیاری از پیشگوییهای انبیا در قالب نشانهها بیان شدهاند.برای نمونه ارمیای نبی در مکاشفه خود دیگی جوشان میبیند که رو به شمال قرار دارد و خداوند میگوید که قبایل شمال را فرا خواهد گرفت. 5
همچنین در اینباره میتوان به خوابهای یوسف و خوابهای نبوکد نصر و تعبیر آن به دست دانیال اشاره کرده که ضمن پیشگویانه بودن، از زبانی تمثیلی و استعارهای نیز سود میجویند.
اگر بر آن شویم که در کتب حکمت تقسیمبندی ویژهای صورت دهیم، به گمانم بتوانیم گونهای از قصص فلسفی را از قصص امثال و حکمی مجزا کنیم.اگر قصص امثال و حکم برآمده از شریعت و قانوناند، قصص فلسفی برآمده از جریان خودگرایی یهودی پس از تبعید بابل است.
در واقع ادبیات خردگرایانه یهود را میبایست با تحولاتی که در جریان تبعید قوم یهود به بابل بر اندیشه این ملت حادث شد، مرتبط دانست.رنجهای قوم یهود در آن برهه چنان بود که بابل را بدل به کورهای برای اندیشههای ایشان ساخت.در گذر از این رنجها، آیین یهودیت(Judaisme)از پالایش آیین پیش از دوران تبعید، یهویسم(Yawiste)پدید آمد.حسرت فروپاشی حشمت و شکوه سلیمانی، برباد رفتن یهودیه، ویرانی معبد اورشلیم، تبعید و تحمل رنجهای گران در سرزمینی بیگانه که با نالههای آن امروزه نیز از پس هزاران سال از مزامیر سروده در آن زمان به گوش میرسند، سپس بازگشت به سرزمین پدری که آنان را به مهر پذیرا نشد و اختلافهای عقیدتی و قومی، به بروز تردیدها و تشکیکهای فراوانی در تئولوژی یهود انجامید.
از آن گذشته بنیانگذاری نهضت کاتبان به دست عزرا و نحمیا که این ایده را از ایران گرفته بودند و خود نیز در مدارس ایران تربیت شده بودند، به پدید آمدن مدارسی برای آموزش نویسندگی در یهودیه انجامید.سنت کاتبان یهودی-ایرانی و تحولاتی که در جریان تبعید بابل بر یهود به پیدایش ادبیاتی خردگرایانه انجامید.
نمونه بارز این ادبیات کتاب جامعه، کتاب ایوب، مزامیر، غزل غزلهای سلیمان و...است که از آن میان کتاب ایوب که قالبی داستانی دارد، نمونهای درخشان از قصص فلسفی عهد عتیق شمرده میشود.پرسشهای ژرفقی که ایوب عهد عتیق درباره هماهیت و خاستگاه شر، رنج، عدالت اخروی، مشیتالهی و پارادوکسهای تئولوژی یهود مطرح میکند این اثر را بدان پایه رسانده که داستایفسکی آن را برترین نوشته تاریخ بشریت شمرده و اندیشمندان، فلاسفه و نویسندگان دیگری را نیز تحت تأثیر قرار داده است.
نمونههایی از این قصهها در متون دوره سلطه پارسیان و سپس یونانیان بر قوم یهود به چشم میخورد و به گمان بسیاری از پژوهشگران نقطه اوج حکمت و ادبیات یهود شمرده میشوند.
اغلب خوانندگان به ویژه آنانی که در آغاز با خواندن بخشهایی از توران(مانند سفر خروج، سفر لاویان و...)از خشونت نهفته در رخدادهای اثر هراسان گشتهاند به هنگام مطالعه متونی مانند غزل غزلهای سلیمان، از تعزل عاشقانه و بسیار لطیف این نوشتهها به شدت غافلگیر شدهاند و تفاوتی چشمگیر میان متون خشک و سختگیرانه شریعت و شاعرانگی متون حکمت یافتهاند.
اما جدا از متون شاعرانهای چون غزل غزلهای سلیمان ما به داستانوارههایی نیز برمیخوریم که در آنها حکایتهایی از عشق و دلدادگی میتوان سراغ گرفت.البته با این توضیح که این عاشقانهها ممکن است در عین حال در طبقهبندیهای پیشین نیز بگنجد و دارای مایههای تاریخی، اسطورهای، یا فلسفی نیز باشد به هرحال شاید بتوان داستانهایی چون یوسف و زن فوطیفار (پیدایش 39)، داود و بتشبع(دوم سموئیل 11)، امنون و تامار (دوم سموئیل 13)سامسون و دلیله(داوران 16)روت و بوعز(روت 2)و...دارای مایههای عاشقانه نیز دانست و اینگونه آثار را در دستهای متمایز جای داد.
در این بخش میکوشیم از منظری دیگر نیز به قصههای عهد عتیق بنگریم.این کوشش بر آن است که ویژگیهای قصههای عهد عتیق را برشمارد و آنها را با ویژگیهای قصص قرآن بسنجد، از اینرو ابتدا ویژگیهای قصههای عهد عتیق را برمیشماریم و در ذیل هر ویژگی، آن را با نوع قرآنیاش مقایسه میکنیم.به این ترتیب مهمترین ویژگیهای داستانوارههای عهد قدیم را چنین میتوان برشمرد:
چنین مینماید که اقوام سامی و در میان ایشان به ویژه یهودیان دلبستگی خاصی به قصه و قصهگویی داشتهاند.یهودیان برای بیان فهم بهتر قوانین آسمانی از قصههایی استفاده میکردند که بدان Haggadah میگفتند.این قصهها نیتی تذهیبی بر عهده داشتند و حتی کتب روت و یونس را جزو Haggadah شمردهاند.
البته بیشک در عهد جدید و قرآن مجید نیز به قصص فراوانی برمیخوریم که قصد تعلیم و تذهیب دارند اما تفاوت قصص عهد عتیق با قصص انجیلی و قرآن در غلظت معیارهای داستانگویی در قیاس با مقاصد تعلیمی نهفته است.
بهنظر میرسد وجوه ارشادی و اندرزگویی قصص عهد جدید و قرآن مجید بارزتر و آشکارتر است و اصولا این کتب شأن نزول قصص مذهبی را بیشتر هدایت مؤمنان قرار دادهاند و کوشیدهاند از داستانگویی صرف بپرهیزند.
اما گویا در عهد عتیق این حساسیت غلظت کمتری دارد.پیش از این اشارهای به داستان استر در عهد عتیق داشتیم، داستانی که حتی یکبار هم نام خداونددر آن به کار نمیرود، حال آنکه این داستانواره تاریخی از صحنهپردازی دراماتیکی و عوامل طرح و توطئه قوی برخوردار است.
همچنین حجم قصص عهد قدیم در مقایسه با حجم قصص انجیلی یا قرآن چشمگیر است.در عهد عتیق به قصههای کاملی برمیخوریم که با شرح جزئیات دقیق و با حفظ تقدم و تأخر رویدادها و دیگر اصول داستاننویسی ساخته و پرداخته شدهاند.
قصهسرایی و افسانهسرایی که در میان یهودیان رایج بود،پیش از ظهور اسلام نیز در شبه جزیره عربستان به دست یهودیان عرب زبان بازار گرمی یافت.تصور بسیاری از پژوهشگران اسلامی بر این است که پس از آمدن اسلام، قصهگویی برای یهودیان یکی از ابزار رقابت با قرآن مجید شد.
در یکی از روایات نقل شده است که اصحاب از پیامبر خواستند تا برای آنان قصص نقل کند.در پاسخ این درخواست این آیه نازل شد:«نحن نقصعلیک احسن القصص(ما بهترین قصص را برای تو(از طریق قرآن)بازگو میکنیم)». 6
همچنین در روایات دیگری از مردی به نام نصر بن حارث سخن رفته است که به سبب پیشه بازرگانی و رفت و آمد به ایران و کشورهای دیگر با داستانهای آن ملل آشنا بوده و در بازگشت از سفر آنها را برای قریش حکایت میکرده است.میگویند«مردم بر اثر گوش فرادادن به داستانهای او از استماع و خواندن قرآن باز میمانند.به دنبال همین وقایع بود که این آیه کریمه نازل شد:«و من الناسمن یشتری لهو الحدیث لیضل عن سبیل اللّه بغیر علم و یتخذها هزوا اولئک لهم عذاب مهین.و بعضی از مردم سخنان بیهوده را میخرند تا مردم را از روی نادانی از راه خدا گمراه سازند و آیات الهی را به استهزاء گیرند.برای آنان عذابی خوارکننده است.» 7
البته به رغم آنچه گفته شد، داستان و داستانگویی در اسلام یکسره تحریم و مردود نشده است و حتی گفته میشود شأن نزول نمونههایی مانند داستان یوسف در قرآن، به اجابت اصرار صحابه پیامبر در نقل قصصی مانند قصص یهود باز میگردد.با این حال آشکار است که در این قصه و قصص دیگر، قرآن اولویت را نه بر داستانگویی بلکه بر تعلیم و ارشاد و اندرز نهاده است.
از سویی دیگر، اگر به پرسش آغازین بحث بازگردیم، یکی -و تأکید میکنم تنها یکی-از دلایل تأثیرگذاری فزونتر عهد عتیق بر ادبیات غرب در قیاس با بازتاب متون مقدس شرقی در ادبیات داستانی جدید-و البته الزاما نه ادبیات کهن-مشرق زمین، به همین گرایش عهد عتیق به ساختار داستانپردازانه باز میگردد.
پیش از این از وجود برخی قصههای خاص در عهد عتیق با عنوان داستانوارههای اساطیری یاد کردیم و دیدیم که گرچه تعداد اینگونه داستانها بیشتر مربوط به بخشهای کهنتر عهد عتیق است، اما این بینش اساطیری به صورتی کمرنگتر در دیگر بخشهای این مجموعه دیده میشود.
نکته مهم در اینجاست که اگر با تفسیری غیر رمزگشایانه سراغ این قصص برویم، احتمالا آنها را حمل بر خرافات خواهیم کرد.نمونه بارز این امر کشتی گرفتن یعقوب با خداست(سفر پیدایش)که صرفا تفسیری رمزگشایانه را برمیتابد.
ظاهرا علما و کاتبان یهودی چندان تفاسیر غلط و سردرگم شدن مؤمنان یهودی نبودهاند و واکنشی علیه گنجاندن این قصص اسطورهای در عهد عتیق نشان ندادهاند.اما بسیاری از همین قصص هنگامی که وارد قرآن مجید میشوند، مشمول فرآیندی اسطورهزدایانه قرار میگیرند و وجوه شطحآمیز و پارادوکسیکال این قصص به نیت پیشگیری از گمراهی مؤمنان، زدوده میشود.البته بیشک قصص فراوانی در قرآن یافت میشوند که به تفسیری رمزگشایانه نیز پاسخ میدهند و از اینرو میتوان درباره آنها به ساختاری اسطورهای قائل شد(مانند داستان یونس و ماهی یا تولید مسیح از مادری باکره و...)اما باید متوجه بود که این قصص در تفاسیر اسلامی با عنوان معجزات الهی تعبیر میشوند، حال آنکه داستانی مانند داستان پیکار یعقوب با خدا و چیره شدن بر او را نمیتوان با معجزههای الهی که به امر خداوند صورت میگیرند، سنجید.
به عبارت دیگر اسطورههای عهد عتیق گاه آدمی را به یاد اساطیر یونانی میاندازد، اساطیری که در آن بشر در برابر خدایان دارای گونهای استقلال بود و گاه با ایشان به نافرمانی و رقابت برمیخواست.
البته گرچه این دسته از اساطیر یهودی نتوانستند وارد قرآن شوند، اما نو مسلمانان یهودی مانند کعب الاحبار، وهب بن منبه، عبد الله بن سلام، ابو هریره و...قصص اساطیری را نه به نام قصه و اسطوره که به نام واقعیات تاریخی وارد احادیث و روایات و بدین ترتیب تفاسیر قرآنی کردند که امروزه آنها را اسرائیلیات مینامند.
این اتهام را مکرر بر عهد عتیق وارد آوردهاند که آکنده از امور غیراخلاقی است.برای نمونه دختران لوط با پدر خود همخوابه و ازا و باردار میشوند(پیدایش 19-آیه 33 تا آ·ر)، ابراهیم از ترس جان، همسر خود را خواهرش معرفی میکند و او را به فرعون میبخشد(پیدایش 27)، موسی در سفر تثنیه از کشتن همه مردان و زنان و اطفال و تاراج شهرهای دشمن گزارشی میدهد(باب 2، آیه 34 و 35)، سلیمان هفتصد زن و سیصد کنیز میگیرد و رفته رفته تحت تأثیر زنان خود به اشاعه بتپرستی دست میزند(اول پادشاهان، باب 11)، داوود دلباخته همسر یکی از سرداران خود میشود و با او نزدیکی میکند، سپس به این نیز اکتفا نکرده و تعمدا همسر وی را به سوی مرگ میفرستد تا رسما بتواند زن وی را تصاحب کند(دوم سموئیل، باب 11)و...
شخصیتپردازی انبیایی که مصون از خطا و لغزش نیستند گرچه از لحاظ داستانی باورپذیرتر و حتی پرکششتر است، اما آشکارا با عقیده معصوم بودن پیامبران در اسلام در تضاد است.
در نقطه مقابل، همین چهرههای عهد عتیق در قرآن به صورتی منزه و معصوم ارائه میشوند.اما تفاوت قصص یهودی و قرآنی صرفا در شخصیتپردازی اخلاقی انبیاء خلاصه نمیشود، بلکه اصولا قرآن مجید میکوشد داستان خود را به زبانی اخلاقگرا نیز روایت کند.در اینباره میتوان از داستان یوسف یاد کرد.قرآن مجید صحنههای خطیر و حساس این ماجرا را چنین ترسیم کرده است:«و راودته التی هو فی بیتها عن نفسه و غلتا لابواب وقالت هیت لک...»و زنی که او(یوسف)در خانهاش بود، از او کام خواست و(یک روز، همه)درها را بست و(به یوسف)گفت:بیا پیش من... 8
مفسران عمدتا در تفسیر شیوه بازگویی مطلب فوق به گزینش تعمدی واژههایی که عاری از بار شهوانی باشند، اشاره کردهاند. به عبارت دیگر در قرآن مجید، صحنههای اروتیک برای رعایت موازین اخلاقی به فشردهترین و غیرمستقیمترین الفاظ بیان شدهاند.این در حالی است که برخی از جملات عهد عتیق چنان صراحتی در بیان مناسبات جنسی دارند که در مجامع عمومی از نقل آنها پرهیز میشود.
البته ناگفته پیداست که بسیاری مؤمنان مسیحی و یهودی چنین حکایاتی را دارای وجوهی رمزی، تمثیلی و استعاری میدانند و به این قصص همچون واقعیاتی تاریخی نمینگرند.
در برخی از موارد جزئیاتپردازی عهد عتیق حیرتبرانگیز است.برای مثال ارائه شجرهنامههای مطول، ذکر ارقام ریز و دقیق درباره شمار افراد قبایل اسراییل و یهودیه، دستورات دقیق یهوه برای اجرای مراسم و ساختن معبد و...، این جزئیاتپردازی در قصههای عهد عتیق نیز دیده میشود.این شیوه چنان در سراسر داستانهای عهد عتیق ساری و جاری است که ذکر هر مثال زائد مینماید.با این حال به ذکر یک مثال بسنده میکنیم:
آفرین بر یاعیل، زن حابرقینی، خداوند او را برکت دهد، بیش از دیگر زنان چادرنشین، سیسرا آب خواست و یاعیل به او شیر داد.او سرشیر را در جامی ملوکانه پیش آورد.سپس دست خود را به میخ چادر دراز کرد و دست راست خود را به چکش عمله(...)میخ را بر شقیقهاش کوبید و سرش را بر زمین دوخت.سیسرا پیش پاهای یاعیل خم شد، افتاد و دراز شد.نزد پاهای او خم شد و افتاد.جایی که خم شد، همانجا کشته افتاد.
(داوران، باب پنجم، آیه 25 به بعد)
بیگمان متوجه دقت فوق العاده روایی در ذکر جزئیاتی مانند نوع میخ و نوع چکش و حتی چگونگی برداشتن میخ و چکش و چگونگی قتل و مهمتر از همه چگونگی مرگ مقتول و حالت او حین مرگ و...خواهید شد.
اما برخلاف این روش، حذف، گزیده و خلاصهگویی از ویژگیهای قصهگویی قرآن مجید است.در حالی که برای مثال در داستان تو را تییوسف، به کرات به نامهای اشخاص، مکانها، ابزارها و وسایل، تواریخ و...برمیخوریم، در قرآن تنها نام یعقوب و یوسف را مییابیم و از ذکر تواریخ و اشاره به اشیاء و نام مکانها خبری نمیبینیم.
برای این فشردگی و اختصار چند سبب میتوان برشمرد: حذف این جزئیات برای پرهیز از اطناب و درازهگویی است؛ شاید روایتهای کاملتری از داستان یوسف در منابع دیگر یا در افواه شایع بوده و قرآن مجید برای پرهیز از تکرار از بازگویی جزئیات پرهیز کرده است؛-اصولا استراتژی متن قرآنی چشمپوشی از داستانسرایی است تا اذهان نه متوجه ساختار داستانی، بلکه متوجه پیام آن شوند؛
-و سرانجام به قول یکی از منتقدان«دلیل مهمتر برای حذف، جدا کردن این قصه از زمان و مکانی ویژه است، یا رها کردن آن از قید و بند زندان تاریخ و تسری دادن یوسف به همه زمانها و مکانهای دیگر، به ویژه آنکه قرآن هیچ زمان خاصی را برای وقوع داستان ذکر نکرده است.» 9
داستانهای عهد قدیم، عموما از منطق روایت خطی بهره میبرند.بدین معنا که داستان از آغاز تا فرجام به صورت منسجم و یکپارچه و با حفظ تقدم و تأخر منطقی رویدادها نقل میشود، همچنین با توجه به تازگی مطلب، داستان کامل روایت میشود.اما داستانهای قرآن کریم از منطق دایرهای سود میبرند بدین معنا که اغلب، اطلاعاتی از فرجام داستان، در آغاز و میانه داستان ارائه میشود، دیگر اینکه در شیوه قصهگویی قرآن مجید از ذکر تمامی داستان پرهیز میشود، بهطوری که میگویند، در قرآن مجید تنها قصه یوسف به شکل کامل نقل شده و در دیگر موارد به بخشهایی از یک قصه اشاره شده است. 10
بنابراین حذف و تلخیص و شکستن منطق خطی یا به عبارتی پس و پیش کردن بخشهای یک داستان به منظور افاده معنایی اخلاقی و پندآموز از ویژگیهای قصهگویی قرآنی است.در واقع قرآن مجید برآن است تا با حذف عامل غافلگیری در داستان(به ویژه آنکه اصل داستان تکراری است)، اذهان را متوجه پیام اخلاقی آن کند، بدین ترتیب کاملترین داستان مندرج در قرآن یعنی داستان یوسف به لحاظ حجم پنج برابر کوتاهتر از نمونه توراتی آن است.
کوتاه کلام، در برابر شیوه خطی عهد عتیق و گرایش به روایت تمام و کمال داستان، قرآن از شیوهای دایرهای سود میبرد و به جای نقل کامل قصه، روشی اشارتی در پیش میگیرد.
پیش از این اشاره کردیم که عهد عتیق یک کتاب نیست، بلکه کتابخانهای کوچک و مجموعهای از کتابهای متفاوت است.در بخش پیشین مقاله حتی درباره گونههای متفاوت داستانهای عهد عتیق سخن گفتیم.با توجه به تنوع داستانهای عهد عتیق میتوان دریافت که در نثر، سبک، لحن و شیوه نگارش این قصص نیز با گونهای تنوع و تکثر روبهروییم.در واقع افزون بر طبقهبندی قصههای عهد عتیق که ارائه دادیم، میتوان در برابر داستانهای فلسفی مآبی چون ایوب یا داستانی مذهبی همچون خروج از مصر، از داستانهایی با لحنی حماسی(شمشون)و...نیز یاد کرد که تفاوتی بنیادی در لحن و مضمون و...با قصص دیگر دارند.بیشک این کثرت و تنوع در گونهها، لحن، سبک و...بدان سبب است که میان پدید آمدن نخستین بخش عهد عتیق(سفر پیدایش)تا آخرین بخش این مجموعه(ملاکی نبی)چیزی نزدیک به هزار سال فاصله قرار گرفته و در این چندین صدسال، قوم یهود، فراز و فرود فراوان یافته است.از آن گذشته عهد عتیق یک یا چند نویسنده ندارد، بلکه کاتبان فراوانی از حکمای یهود در نگارش این قصص سهیم بودند. جالب آنکه بسیاری از این قصص در طول تاریخ بارها بازنویسی و مقادیری بر آنها افزوده یا کاسته شدها ست.از این جمله میتوان به داستان ایوب اشاره کرد که اصولا گمان میرود نویسنده اصلی آن یهودی نبوده و به زبانی به غیر از عبری آن را نوشته است.بسیاری از محققان در این داستان آمیزهای از حکمت و قلم اقوام آرامی، عربی، ادومی و عبرانی را تشخیص دادهاند.نتیجه آنکه تکثر و تنوع موجود در عهد عتیق به سبب تعداد کاتبان(که گاه از ملل دیگر بودهاند)و گذر از چندین سده فراز و نشیب تاریخی به وقوع پیوسته است.محققان حتی اشاره کردهاند که حکمای یهود و کاتبان عهد عتیق در برهههای گوناگونی تحت تأثیر جهاننگری مصری-که خوشبینانه بود-و هم جهاننگری بین النهرین-که بدبینانه بود-قرار داشتند.
در مقابل در قرآن مجید ما با گونهای انسجام، یکپارچگی و وحدت در لحن، نثر و کلام روبهروییم، زیرا این کتاب قدسی چه از دید مؤمنان به آن و چه غیر مسلمانان، راوی واحدی دارد و در طول مدت زمان محدود و معینی که از چند دهه تجاوز نمیکند نازل شده و مهمتر از آن در گذشت زمان تغییرناپذیر باقی مانده و تحریف و بازنویسی نشده است.همچنین گفتنی است اصل قرآن به یک زبان واحد نگاشته شده و عموم مسلمانان با آن از طریق زبان عربی یا حداکثر از طریق یک زبان واسطه ارتباط برقرار میکنند، اما اگر چه متون عهد عتیق در آغاز به عبری و در اندک مواردی به آرامی و یونانی نوشته شده، اما آنچه امروزه در کشورهای گوناگون با عنوان عهد عتیق-و نیز عهد جدید- خوانده میشود معمولا بهدست آمده از زبانهای گوناگون است. میدانیم که در دورهای از تاریخ عبرانیان در مراجعه به عهد عتیق از ترجمه یونانی معروف به سبعینی یا هفتادی(که معروف بود 70 حکیم یهودی آن را فراهم آوردهاند)استفاده میکردند. بعدها جروم قدیس ترجمهای لاتینی از کتاب مقدس به دست داد که به وولگات(Volgate)معروف شد و از اوایل سده پنج میلادی تا هزار سال استفاده مسیحیان اروپا از آن استفاده کردند.این نسخه جدای از ترجمههای پیشین سریانی و قبطی بود.سرانجام کتاب مقدس به دست لوتر به آلمانی ترجمه شد و به تدریج ترجمههایی نیز در دیگر زبانهای اروپایی به بازار آمد که براساس متن عبری و لاتین و یونانی صورت میگرفت.
هرکدام از این نسخهها و کوششها به قول نورتروپ فرای اگر نگوییم متن تازهای، دست کم منظر تازهای را درباره این متون بنیاد نهاد.
به عبارت دیگر، معمولا متن عهد عتیق در مقایسه با قرآن مجید با واسطههای بیشتری به دست خواننده میرسد.
پیامد منطقی آنچه گفته آمد، (وجوه اساطیری قصص عهد عتیق، تعدد راویان، کثرت و تنوع در سبک و لحن، گوناگونی قصهها و...)پژوهشگران را وامیدارد، تفاسیر فراوانی برای رمزگشایی از قصص عهد عتیق به ویژه قصصی که ظاهی غیر اخلاقی و یا شطحآمیز دارند، ارائه دهند.البته بیشک دیگر کتب مقدس غیریهودی نیز تفاسیر متعددی را برمیتابند و برای نمونه تفاسیر قرآنی متعددی نیز یافت میشود، اما اگر نفوذ اسرائیلیات به تفاسیر قرآنی از این تفاسیر خارج کنیم عمده تفاسیر به شأن نزول آیهها و تحلیل متن براساس دستور و قواعد زبان عربی میپردازند و برداشتهای رمزگشایانه و متفاوتی که درونمایه متن را تأویل کنند، حجم کمتری را در مقایسه با تأویلهای رمزگشایانه قصههای عهد عتیق تشکیل میدهند.زیرا از یاد نبریم که در عهد عتیق گاه تناقضهای فراوانی یافت میشود که راه را بر تأویلهای متعدد باز میگذارد(یک نمونه آن تفاوت شخصیتپردازی اخآب است که در یکجا حکمرانی بیکفایت و بیلیاقت توصیف میشود و سپس در جایی دیگر حکمرانی مقتدر و مشهور«ر.ک کتاب پادشاهان باب 29 آیات یک تا 39).شاید این اصل که هر تناقضی میتواند به تأویلهای بیشتری بینجامد، در کثرت حیرتآور تفاسیر، تأویلها رمزگشاییها، بازنویسیها و بازخوانیهایی از عهد عتیق سهمی داشته است.
(1)-درباره کتابهای قانونی ثانی ر.ک:کتابهایی از عهد عتیق (کتابهای قانونی ثانی)، براساس کتاب مقدس اورشلیم، ترجمه پیروز سیار، نشر نی، 1380.
(2)-در اینباره ر.ک:چگونه عهد عتیق را بخوانیم، اتین شارپانتیه، کانون یوحنای رسول، بیتا، (صص 8-6).
(3)-نورتروپ فرای، رمز کل:کتاب مقدس و ادبیات، ترجمه صالح حسینی، انتشارات نیلوفر، 1379(ص 58).
(4)-شیرین دخت دقیقیان، نردبانی به آسمان، نشر ویدا، 1379، ص 143). (5).ر.ک:عهد عتیق، ارمیای نبی(1 آیات 14-13)به نقل از پیشین (ص 283).
(6)-تفسیر طبری، ج 12، ص 90 و تفسیر در المنثور، ج 4، ص 3.به نقل از حمید محمد قاسمی در اسرائیلیات و تأثیر آن بر داستانهای انبیاء در تفاسیر قرآن، (ص 61).
(7)-پیشین.
(8)-ترجمه بها الدین خرمشاهی(انتشارات نیلوفر-جامی، 1374، سوره یوسف، آیه 23).
(9)-علی طهماسبی، اندوه یعقوب، انتشارات یادآوران، 1380(ص 15).
(10)-در اینباره ر.ک:روایت خطی، هوشنگ گلشیری، ماهنامه تکاپو، ش 12(صص 19-18).